معنی مهد علیا

لغت نامه دهخدا

مهد علیا

مهد علیا. [م َ دِ ع ُل ْ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) لقبی که به مادر بزرگان و شاهان می دادند و از آن جمله است لقب خیرالنسأبیگم دختر میرعبداﷲخان مرعشی حاکم مازندران مادر شاه عباس صفوی و لقب مادر ناصرالدین شاه قاجار. (از یادداشتهای مؤلف). لقب مادر شاهان و زنان عالی رتبه ٔ خاندان سلطنتی که صاحب اقتداری بودند مانند مهد علیا گوهرشادآغا و جز او: پادشاه عالم پناه به تعزیه ٔ آن مهد علیا [خانش بیگم دختر شاه طهماسب اول صفوی] تشریف قدوم ارزانی داشتند. (فصلی از جامع مفیدی، مقتبس از رساله ٔ صنعاﷲ نعمت اللهی).

مهد علیا. [م َ دِ ع ُل ْ] (اِخ) ملک جهان خانم (1220-1290 هَ.ق.). زن محمدشاه قاجار و مادر ناصرالدین شاه که در فاصله ٔ مرگ محمدشاه تا ورود ناصرالدین میرزا در طهران به رتق و فتق امور پرداخت و در سلطنت ناصرالدین شاه نیز در کارهای مملکتی مداخله داشت. مشهور است که عزل و قتل میرزاتقی خان امیرکبیر به اشارت وی بوده است.


مهد

مهد. [م َ] (ع اِ) گاهواره. (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث) (منتهی الارب) (آنندراج). منجک. (مهذب الاسماء). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. (غیاث اللغات):
درمسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
دایه ٔ من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود
آخشیجان امهات و علویان آبای من.
خاقانی.
از سر زلف تو بویی سربه مهر آمد به ما
جان به استقبال شد کای مهد جانها تا کجا.
خاقانی.
بهر طفلان حق زمین را مهد خواند
شیر در گهواره بر طفلان فشاند.
مولوی (مثنوی).
تا بنات نبات در مهد زمین بپروراند. (گلستان).
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروی حالت نبود؟
مگس راندن از خود مجالت نبود؟
سعدی (بوستان).
- مهد علیا، لقبی است مادر بزرگان و شاهان را. رجوع به مهد علیا در ردیف خود شود.
- مهد عیسی، جایگاه تولد عیسی. رجوع به سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 43 و مهد عیسی در ردیف خود شود.
- مهد میکائیل، جایگاه و مستقر میکائیل:
سر برون زد ز مهد میکائیل
به رصدگاه صور اسرافیل.
نظامی (هفت پیکر ص 13).
- مهد مینا، کنایه از آسمان است. (برهان قاطع) (آنندراج).
|| خوابگاه عروس. (آنندراج). || تبار. دوده. || برای کلمه ٔ مهد در آیه ٔ شریفه ٔ «الذی جعل لکم الارض مهداً و سلک لکم فیها سبلاً و انزل من السماء ماءً» (قرآن 53/20)، معادلهای زیر در تفاسیر آمده است: آرامگاه. (تفسیر ابوالفتوح). آرامگاه و بنگاه. (کشف الاسرار ج 6 ص 117). آرامگاه و نشستنگاه و خفتنگاه. (تفسیری بر عشری از قرآن مجید ص 117). بساط. (نسفی ج 1 ص 441). بستر. (طبری ج 4 ص 990). جامه ٔ گسترده و فرش. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 61). فرش گسترده شده. (منهج الصادقین ج 5 ص 494). گسترده. (قرآن مترجم). آرامگاه. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). || زمین. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، مُهود، مِهاد. (ناظم الاطباء). || تخت روانی که بر پشت اسب یا استر یا فیل یا شتر می نهادند و زنان در آن مسافرت می کردند و هم بزرگان و شاهان، و گاهی آن را با زر و دیگر گوهرها می آراستند و داشتن مهد یکی از لوازم و علائم بزرگی و حشمت بوده است. عماری. کجاوه. محمل. تخت روان:
ز دینار و از گوهر و طوق وتاج
همان مهد پیروزه و تخت عاج.
فردوسی.
همه مهد زرین به دیبای چین
به گوهر بیاراسته همچنین.
فردوسی.
برفتند با یوز و بازان و مهد
گرازان و یازان سوی رود شهد.
فردوسی.
گر زآنکه خسروان را مهدی بود بر اشتر
خنیاگران او را پیل است با عماری.
منوچهری.
نشانده ویس را در مهد زرین
چو مه پیرامنش کیوان و پروین.
(ویس و رامین).
پدر در مهد استر با پسر و سی سوار و غلامی سی با ایشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157). قوم دور شدند و من پیش مهد بایستادم. (تاریخ بیهقی ص 162). غلام خاصی که با سلطان بود در مهد خالی کرد. (تاریخ بیهقی ص 162).
خاقانی ار ز خدمت مهد تودور ماند
عمرش بخورده در سر تشویر آن شده.
خاقانی.
می به قدح در چنانک شیرین در مهد زر
باربدی وار کوس برزد گلبام صبح.
خاقانی.
ذات او مهدی است از مهد فلک زیر آمده
ظلم دجالی ز چاه اصفهان انگیخته.
خاقانی.
به وقت حرکت مهد بر پیل نهادی و هر روز مهتر پیلبانان جمله پیلان بر وی عرضه دادی. (سندبادنامه ص 56). جمهوری از علمای مشرق در خدمت مهد او به بلخ آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395).
بفرمودش به رسم شهریاری
کیانی مهدی از عود قماری
گرفته مهد را در تخته ٔ زر
برآموده به مروارید و گوهر
به آیین ملوک پارسی عهد
بخوابانید خسرو را در آن مهد.
نظامی.
مهد بر چرخ ران که ماه تویی
به کواکب دوان که شاه تویی.
نظامی (هفت پیکر ص 9).
چو گل در مهد آمد بلبل مست
به پیش مهد گل نعره زنان شد.
عطار.
- مهد روان، تخت روان.
- || در بیت زیر از نظامی ظاهراً مقصود حالت محو و جذبه و بی خودی است:
هرکه در این مهد روان راه یافت
بیشتر ازنور سحرگاه یافت.
نظامی (مخزن الاسرار ص 69).
- مهدنشین، نشیننده در مهد. نشیننده در تخت روان. آنکه در مهد می نشیند. کنایه از حرکت کننده و از جائی به جائی رونده با وسائل راحت و آرام بخش:
آن مهدنشین عروس خوش باش
رشک قلم هزار نقاش.
نظامی.
|| توسعاً به مناسبت معنی تخت روان، دختر یا خواهر پادشاهی آنگاه که او را از شهری به شهری برند ازدواج را. (از یادداشت مؤلف).

مهد. [م ُ هَُ] (ع اِ) ج ِ مهاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

مهد. [م ُ] (اِ) عسلج. سلعی. کف الاسد. عرطنیثا. (یادداشت مؤلف). و رجوع به عرطنیثا شود.

مهد. [م ِ هََ دد] (ع ص) پرحرف. پرگو. بسیارسخن. (ناظم الاطباء). مرد بسیارسخن. (منتهی الارب).


علیا

علیا. [ع ُل ْ] (اِخ) قریه ای است واقع در ده فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق آباده. (از فارسنامه ٔ ناصری).

فرهنگ فارسی آزاد

مهد علیا

مَهد عُلیا، لقب مادر پادشاه یا ولیعهد از زمان صفویه به بعد، در زمان حضرت بهاء الله لَقَب ملک جهان مادر ناصر الدین شاه بود که نسبت به حضرت بهاء الله نهایت عداوات داشت و برای از بین بردن آن حضرت خصوصا موقعیکه در سجن سیاه چال بودند بسیار کوشید ولی به نتیجه نرسید،

مَهد عُلیا، لقب فاطمه بی بی خانم، زوجه دوم حضرت بهاء الله و مادر برادران ناقض حضرت عبدالبهاء است،

حل جدول

مهد علیا

مادر ناصرالدین شاه

فرهنگ فارسی هوشیار

مهد علیا

پاژ نام برخی از زنان بزرگ یا فرمانروا

واژه پیشنهادی

آرامگاه مهد علیا

مهد علیا در سن ۷۰ سالگی در ۶ ربیع‌الثانی ۱۲۹۰ ق.، هنگامی که ناصرالدین شاه به سفر اروپا رفته بود در تهران درگذشت و در آرامگاه محمدشاه در قم دفن شد.


مهد علیا ملقب

ملقب به ملک جهان خانم و نواب عِلیّه. همسر محمد شاه قاجار، مادر ناصرالدین شاه قاجار

فارسی به عربی

مهد

ممرضه، مهد

عربی به فارسی

مهد

گهواره , مهد , درگهواره قرار دادن , درچهارچوب یاکلا ف قرار دادن

معادل ابجد

مهد علیا

160

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری